انگیزشی


 دوازده سال پیش موفق بود و سرزنده، ورزشکار، تازگی دکترا قبول شده بود و خانه نقلی قشنگی تهران خریده بودن تا با همسرش برای ادامه زندگی به اونجا بروند
درآمد خوب و زندگی موفق
یکروز صبح که بیدار شده بود روی تشکش لکه های خون دیده بود و متوجه شده بود خون از سینه چپش اومده
بارداری نداشت و بتازگی وارد سی و یک سالگی شده بود
چندهفته ای فراموش کرده بود اون خونریزی رو
خوب مسلم بود وسط اون همه انرژی برای توسعه و پیشرفت اصلا تصور نمیکرد کسی ترمز رو براش کشیده باشه
اما با تکرار خونریزی نگران شده بود
اومد و با اینکه معاینه اش نرمال بود براش ماموگرافی نوشتم
خودم هم انتظار چنین تصویری رو نداشتم
کلسیفیکاسیونهای بدخیم منتشر در بخش عمده پستان چپ
نمونه برداری سلولهای بدخیم را با گرید پایین نشان داد
وقتی گفتم باید کل پستان رو برداریم ناباورانه نگاه میکرد
دوازده سال پیش هنوز نه مش تایگر داشتیم و نه تنوع پروتزهای مختلف
چون ورزشکار حرفه ای بود نمیخواست هیچ بخش دیگه بدنش رو برای بازسازی اسیب بزنه
تصمیم به ماستکتومی گرفت
هم دراستانه جابجایی بود و هم ورزشکار
میفهمیدیم علیرغم ظاهر سرسختش از درون خالی شده و نمیتونستم کمکی بهش بکنم
برای فریز تخمک باهاش حرف زدم گفت ترجیح میده از یک مادر سالم تخمک بگیره تا ژن خودشو به دختر اینده اش بده
تصمیمهاش محکم بود اما میدونستم به همون محکمی هم زمین خورده و خشمگینه
تا شروع شیمی درمانیش اصفهان بود ، دیگه ندیدمش تا هفته پیش
باز همون خنده های قشنگ
باز همون سرزندگی و امید
باز همون ادم پرشروشور
البته باموهای جوگندمی
سفرش رو طی کرده بود
روزهای سخت مبارزه رو
ترسها و اندوه هارو پشت سر گذاشته بود
خندید و گفت
باورتون نداشتم وقتی میگفتید درست میشه
اما الان من از شما مومن ترم به معجزه مبارزه
میدیدمش که قد کشیده بود و الان اون منو از بالا نگاه میکرد
چیزی که من بر اساس دیدن بیمارهام بهش گفته بودم رو خودش زندگی کرده بود
الان بر فراز قله ای بود که روزی با پاهای ضعیف به بالاش که نگاه میکرد وجودش از ترس به خودش میلرزید
الان اون بالای بالا بود
یک دسته گل نرگس تو دستهاش
دختر پنج ساله اش با موهای بافته عروسک به بغل دنبالش
خودش باردار شده بود
گفت دخترم میگه مامان سینه بچسبون
بریم برای بازسازی؟ میخوام دخترمو خوشحال کنم
گفتم
بزن بریم
سرطان_پایان_نیست
امید
زندگی_دوباره
زندگی_با_سرطان
من دوست ندارم از لفظ مبارزه با سرطان استفاده کنم
مبارزه انرژی میطلبه درحالیکه مبتلا توان مبارزه نداره ؛ لازمه بنشینه و به مسیر سفرش نگاه کنه در پذیرش کامل و با پیگیری صبورانه درمانها و با
امید